Wednesday, December 28, 2005

گفت:"خیلی وقت میشه استخر نرقتم،شاید دو سالی باشه،دیگه هم دوست ندارم برم؛واقعا حال به هم زنه!میری استخر و می بینی یه مشت هیکل خیس توی لباس های رنگارنگ شنا کنار لبه ی استخر،یا توی استخر نشستن و یا ایستادن،در حالی که تماس با آب و شرم ذاتی ایرانی لخت توی جمع،هیکل ها شونو از اونی که هست قناس تر کرده دستاشونو به نقاط دور از مناطق ممنوعه ی بدنشون می مالن و لبخندهای مشابه می زنن.بعضی هاشون می پرن تو آب و نیم ثانیه نشده میان بالا و یه نفس گنده میگیرن و ده بار با کف دست می کوبن به صورتشون تا حجم نامرئی آبی رو که روی صورتشونه پاک کنن...آره،من دیگه استخر نمی رم!"ا
ا... یارو پاک خوابش برده بود.با فشار دست حریف بیدار شد و خمیازه کشان به این فکر کرد که چه خواب مسخره ای دیده!و اصلا چه طور چنین خوابی دیده!"من که تا حالا خلیج فارس نرفتم؛حتی یه دونه هواپیمای جنگنده ی امریکایی هم به عمرم ندیدم!"ا